آقای دکتر محمدرضا شرفی، تغییر رفتار

آقاي دكتر شرفي : تغيير رفتار

جلسه دوم مربيان : 1380/5/21

 

در جلسه گذ شته عرض كرديم كه در عرصه تعليم و تربيت به ناچار به نقطه اي مي رسيم كه رفتاري را تغيير بدهيم. رفتار ناپسندي را عوض كنيم و رفتار مطلوبي را جايگزين رفتار نامطلوب كنيم. يكي از بخشهاي كار ما معلمين اين است.

براي تغيير رفتار نيازمنديم كه درباره ساختار شخصيت و كيفيت شخصيت هم آگاهي بيشتري داشته باشيم. شخصيت از نظر عناصري كه تشكيل دهنده اين مجموعه هستند به دو بخش تقسيم مي شوند. شخصيت را يك سيستم يا يك مجموعه يا يك نظام مي دانند كه دو بخش مشخص آن را شكل مي دهد: يكي ساختار و ديگري فرآيند مي باشد.

ساختار معمولاً به آن عادات و رفتاري اطلاق مي شود كه پايدارتر ، ثابت تر و تغيير ناپذيرتر است. بنابراين مجموعه كارهايي كه ما انجام مي دهيم از شخصيت ما برمي خيزد كه جنبه ثابت و پايداري دارد مربوط به ساختار مي شوند. اما فرآيند آن جنبه هاي متغير و ناپايدار رفتار است. براي روشن شدن تفاوت ساختار و فرآيند مثالي عرض مي كنيم: مثلاً فرض كنيم عاداتي كه از دوران كودكي مثل نظم، خود رهبري در زندگي مي آموزيم و براي ما ملكه مي شود. اين ملكات و عاداتي كه از كودكي در ما شكل گرفته و ما را به اين نقطه رسانده است كه داراي نظم هستيم و خود رهبري داريم، حس مشاركت با ديگران داريم، اراده قوي در انجام برنامه هاي زندگي داريم، اينها جزء ساختار شخصيت  مي شود كه پايگاهي مقاوم و تغيير ناپذير شخصيت ما را تشكيل مي دهد.

در مورد فرآيند شخصيت هم  مثالي عرض مي كنم. مثلاً نوجواني كه در بهبوهه  سن بلوغ دچار يك تغييرات رفتاري و خلقي مي شود، زود عصبا ني مي شود و زود از كوره در مي رود، گاهي زير كريه مي زند و رفتار مختلفي از خود نشان مي دهد. اينها جزء جنبه هاي پايدار نيست و عوض مي شود بنابراين فرآيند هستند. لذا اگر بعضي از عادات و رفتار را مي بينيم كه خيلي زمينهء مقاومي در فرد ندارند، مربوط به سن او و مربوط به دوران رشد و مربوط به گذر از يك مرحلهء انطباقي به محدودهء انطباق ديگر است، اينها را فرآيند مي نامند. اما اگر انسان ساليان سال با يك عادتي مثل سحرخيزي، نظم، وفاي به عهد، عاداتي كه واقعاً انسان را از ديگران متمايز مي كند و در فرد به صورت مقاوم و ثابت درآمده است كه ساختار شخصيت را تشكيل مي دهد اينها يك مقداري ارتباط با گذشت زمان دارند. يعني لايه هاي پيشين شخصيت هر چقدر كه سالهاي بيشتري از عمر انسان مي گذرد، اين لايه ها محكم تر و مقاوم تر مي شوند، لذا به همين دليل است كه در روايات داريم كه: اگر بنده اي سنش به چهل سال رسيد، خداوند به آن دو ملكي كه مراقب بر اعمال او هستند امر مي كند كه من بندهء خود را عمر طولاني دادم و او در اين چهل سال در فرصت و گشايش بود، اما اكنون بر او سخت بگيريد، كوچكترين اعمال او را ثبت و يادداشت كنيد، او ديگر    بهانه اي ندارد، سن چهل سالگي كه هم عقل انسان كامل  مي شود و هم عاداتي كه در انسان هست به هر شكلي كه مي خواستند شكل گرفته است، ديگر عذر و بها نه اي در مقابل خداوند براي بعضي از اعمال ندارند. لذا مي شود گفت كه سن چهل سالگي سن انعقاد شخصيت است. شخصيتي كه متحول شده است و آني كه مي بايست مي شد شده است.بنابراين شخصيت را از نظر         تغيير پذيري و يا تغيير ناپذيري مي توانيم بگوييم كه دو بخش دارد، ساختار و فرآيند.

اما شخصيت يك تقسيم ديگري هم دارد. دانشمندان علم روانشناسي براي شخصيت سه جنبهء مشخص را ذكر مي كنند.

اولاً معتقد ند كه در شخصيت انسان فر آيندها وخصو صيات تفكر و جود دارد انسان داراي تفكر است و قدرت پيش بيني مسا ئل و قدرت حرف زدن را دارد وقتي كه ما با يك دانش آ موز صحبت مي كنيم و سئو الي از او مي پرسيم و همان سئو ال را از دانش آموز ديگر مي پرسيم دانش آموز اول پس از مطرح شدن سئوال بلا فاصله مي خواهد پاسخ بدهد هيچ زماني بين محركي كه سئوال ما است و پاسخ كه جواب ايشان است فا صله اي ايجاد نمي كند بلا فاصله جواب مي دهد اما دانش آموز دوم هميشه اينطور است كه وقتي از او سئوال مي شود يك لحظه سرش را پايين مي اندازد، فكر مي كند ، آ ثار تفكر در پيشاني اونمايان مي شود با تأ ملي كه در خور  يك انسان فر هيخته است جواب شايسته و بهتري مي د هند  بنا براين خصو صيات تفكر و نوع تفكر فرد مي تواند يكي از آن اجزا شخصيت با شد كه از شخصيت فرد جدا نيست .موضوع دوم يا عنصر دوم عواطف است : معمو لاً فرد در مقابل مسائل پيرامون خودش و زندگي خودش از نظر عا طفي واكنشهايي را نشان مي دهد مثلاً فرض كنيد وقتي كه مشغول صرف نا هار يا شام است اگر كه تلويزيون اين جلادان اسرائيلي سر يك مبارز مسلمان فلسطيني را گرفتند و به ديوار مي كو بند او از نظر عا طفي متأ ثر مي شود و نمي تواند شام بخورد و تحمل كند اما همين انساني كه در مقابل يك صحنه از طريق امواج اشتهايش كور مي شود ممكن است منصور دوانيقي شود كه شخصيت سفاك و   بي رحمي بود كه مي گفت من اشتها ندارم براي اينكه به اشتها بيايد غلامان دو نفر را از زندان مي اوردند و در مقابل او گردن مي زدند و سفره چرمي بلندي روي اين  سر و پيكر جدا شده مي انداختند اين جنبش كه بدن هنگام جدا شدن سر از بدن ايجاد مي شده است اين موجهاي سفره اشتهاي او را باز مي كرد و دستور مي داد كه حا لا غذا بياوريد تا بخورم بنا بر اين از نظر عا طفي درست است كه بخشي از شخصيت انسان را عواطف او تشكيل مي دهد اينكه در مقابل آنچه كه بر ديگران مي گذرد بي تفاوت نيستيم ، احساس خاصي داريم اينها بخش دوم شخصيت ما را شكل مي دهد .

موضوع سوم رفتارهاي قابل مشاهده است: رفتارهاي قابل مشاهده معمولاً قابل ثبت و اندازه گيري هستند. فرقشان با آن دو موضوع قبل اين است، تفكر و عواطف قابل مشاهدهء مستقيم نيستند مگر از طريق بعضي از آثارشان، ولي مسئلهء رفتار چيزي است كه به عينه قابل مشاهده است و براي آن امتياز و درجه اي در نظرمي گيريم و آن را مقايسه مي كنيم. با توجه به مطالبي كه عرض كردم به يك اصل مهم در شخصيت مي رسيم و آن اين است كه رفتار انسان از پيچيدگي خاصي برخوردار است لذا هميشه   نمي توان رفتار را به يك عامل كاملاً مشخص نسبت داد. اين دو جمله كه مي تواند با هم يك ارتباط منطقي داشته باشد را با توضيحي عرض مي كنم: اگر پيچيدگي رفتار انسان يك واقعيت است بنابراين   نمي توانيم هميشه يك رفتار را به يك علت يا عامل خاصي نسبت بدهيم. ممكن داست بيش از يك عامل و علت در تكوين مسئله نقش داشته باشد و از ديد ما پنهان شده باشد. من يك تفاوتي را بين علت و عامل عرض     مي كنم كه در جامعه شناسي و شناخت رفتار معتقدند كه علت آفرينندهء جرم است. در رفتار علت، آفرينندهء رفتار است يعني در حقيقت علت تامه مي تواند باشد براي اينكه رفتار شكل بگيرد. ولي عامل زمينه ساز يك رفتار يا يك جرم مي تواند باشد ولي به تنهائي ضرورتي ندارد كه باعث پيدايش جرمي و يا رفتار بزهكارانه اي شود. از اين تفاوت اين نتيجه را مي گيريم كه در تغيير رفتار دانش آموزان ما گاهي سه علت را در كنار يكديگر مشاهده مي كنيم. اين در واقع نتيجه اي است از آن مقدماتي كه عرض كردم. وقتي كه رفتار دانش آموزي را تعقيب مي كنيم قاعدتاً به سه عامل مي توانيم دست پيدا كنيم

 عامل زمينه ساز، عامل اصلي، عامل شتاب دهنده، اين سه تا  اگر چه ظاهراً از همديگر جدا هستند ولي همديگر را تقويت و تكميل مي كنند. مثلاً دا نش آموزي كه محيط خانوادگي نامناسبي از نظر امنيت و آرامش دارد، اين دانش آموز هيچ وقت تمركز فكر ندارد، امنيت ندارد، يك محيط آشفته، متشنج، در هم شكسته و به هم ريختهء خانوادگي، محيط آنچنان نيست كه فرد از آن با آمادگي تحصيلي بالا پا به مدرسه بگذارد، و لذا اين دانش آموز زمينهء اوليه را دارد. عامل زمينه ساز، افت درسي در اين دانش آموز ديده مي شود. زمينه اش آن خانوادهء نابساماني كه پشت اين چهره در واقع قرار دارد. انگيزه ندارد آرامش ندارد، اطاق ندارد، اگر هم دارد سر و صدا و عوامل بحراني اجازهء كار به او نمي دهد و به مدرسه مي آيد، در مدرسه به دليل ضعف درسي معمولاً مورد تذكرات متعدد قرار مي گيرد. و در نهايت بعد از مدتي كه اين تذكرات و اخطارها داده شد، عذر دانش آموز را مي خواهند دانش آموز از مدرسه اخراج مي شود (عامل اصلي) دانش آموز كه از مدرسه اخراج شد چون در خانواده هم روي گفتن را ندارد و يا اگر هم بگويد با واكنش شديد مواجه مي شود، اگر چه خود خاواده باعث شد كه او به اينجا برسد كم كم جذب محيطهاي سومي مي شود، نه خانه و نه مدرسه بلكه محيطهاي ناشناختهء آلودهء جامعه مثل پاركها، كلوپها، معاشرت با دوستان آلوده، اين معاشرتهاي آلوده و دوستان ناباب عامل      شتاب دهنده هستند، فرد ناچار است كه وقتش را بگذراند، نيازهائي دارد كه براي برطرف كردن نيازها بايد قدرت مالي داشته باشد، ولي اين قدرت مالي را ندارد، كم كم وسوسهء دوستان و گروه همسالان و باندهاي اجتماعي او را به سمت دزدي مي كشاند و كم كم درگير با قانون مي شود و به چنگ قانون مي افتد. سه عامل فرد را به اينجا رساند. عامل زمينه ساز بحرانهاي خانوادگي، عامل اصلي طرد  از مدرسه، عامل شتاب دهنده پيوند خوردن با دوستان ناباب و آلوده.

در تغيير رفتار بايد اين سه عامل را از هم جدا كنيم تا بتوانيم نتيجه گيري مناسب و مطلوبي از آنچه كه در قبال دانش آموزان انجام مي دهيم داشته باشيم.

روشهاي تغيير رفتار:

يك مطلبي را به عنوان اولين پيشنهاد عرض مي كنم. هر نوع اقدامي را كه ما براي تغيير رفتار دانش آموز و بهبود شخصيت انجام مي دهيم بايد مبتني بر يك پيشينه و يك زمينهء قبلي باشد و آن جلب اعتماد دانش آموز است. اگر ما بخواهيم رفتاري را تغيير بدهيم و شخصيتي را متحول كنيم نياز به آن پيشينهء جلب اعتماد داريم. حالا چگونه    مي توانيم اين زمينه را آماده كنيم؟ يك مربي    علاقه مند چگونه مي تواند اعتماد يك دانش آموز گريزپاي را فراهم كند كه رفتارش را تغيير دهد؟ توجه داريد كه اكثر       دانش آموزاني كه دشوار هستند و مساله دارند اينها دير اعتماد مي كنند و به اطرافيان هم حالت بدبيني دارندحالت سوء ظن و سوء بر داشت و سوء تفاهم بين مربيان و دانش آموزان دارند .

اگر مي خواهيم اعتماد او را جلب كنيم قدم اساسي اين است كه ثبات عا طفيمان را حفظ كنيم مربي و معلمي كه واقعاً بر خودش مسلط است دستخوش عواطف نيست و هيجانات خودش را كنترل مي كند سعي مي كند آدم هيجاني و تحريك پذير نشان ندهد بيشتر مي تواند اعتماد را جلب كند تا كسي كه به اندك محركي سريع دستخوش عصبا نيت و        بي قراري مي شود و خودش را كم صبر وكم طاقت نشان مي دهد من در حالات علامه جزايري نگاه مي كردم ايشان در ياد داشتهاي خودش مي نويسد كه بعضي از شاگردان مرا اذيت كرده اند و مورد آزار قرار داده اند  ولي من براي ايشان دعا مي كنم من تصورم اين است معلمي كه تازه كار است قدري زمينه عصبي دارد زود تحريك مي شود و عكس العمل نشان مي دهد معمولاً بچه ها از نظر درسي هم آن اعتماد ي كه بايد داشته با شند ندارند .

نكته دوم وحدت شخصيت معلم است  : معلمي كه بين رفتارهاي متفرق او و رفتارهايي كه در زمانهاي گوناگونش يك نوع هما هنگي و وحدتي وجود دارد اين به دانش آموز كمك مي كند كه رفتار معلم را پيش بيني كند كه مي تواند  معلم را خوشحال كند يا ممكن است به شدت عصباني شود و تعادلش به هم بريزد نكته مهم اين است كه وحدت شخصيت در معلم وجود داشته با شد اگر يك بار در مقابل خنديدن دانش آموز خويشتن داري كرد و د فعه بعد همان خنده را تنبيه كرد و دفعه بعد همان خنده را محكوم به اخراج از كلاس كرد و مرحله چهارم بي تفاوتي نشان داد در اين صورت جمعبندي عكس العمل رفتار معلم براي دانش آموز دشوار است و نمي تواند عكس العمل او را در آينده پيش بيني كند وحدت شخصيتي كه ما مي توانيم ترسيم كنيم اين است كه معلم با يد يك پيوستگي و انسجامي در بخشهاي مختلف شخصيت داشته با شد لذا آن ضربه هم كار آيي لازم را ندارد. در مكتب بودا مريدي از استاد خودش مي پرسد كه اي حكيم اين چه نيرويي است در پنجه شير كه وقتي شير يك ضربه به حيوان   مي زند خواه خر گوش با شد خواه فيل با شد كو چك يا بزرگ آن را با يك ضربه به خاك هلاكت مي اندازد آن حكيم تأ ملي كرد و گفت اين نيرو وحدت با خود است شير قدرت وحدت بخشيدن نيرو و تمركز بخشيدن به قدرت خودش را دارد لذا وقتي كه يك پنجه مي زند با تمام وجودش مي زند اما حيوانات ديگر وحدت با خود را ندارند  

نكتهء سوم، فرض كنيم شخصيت را به ساختار و فرآيند تقسيم كرديم. آيا مي شود در مقابل فردي كه به سن جواني رسيده است حالات ريشه گير و عميق شد مي توانيم به مدد تعليم و تربيت بخشي از ساختار را تغيير بدهيم يا خير؟ معمولاً احتمال مي رود كه بتوانيم در آن مراحل هم تغييراتي را ايجاد كنيم اما چگونه؟ يكي از عواملي كه      مي تواند تغييرات عميق در ساختار شخصيت ايجاد كند بينش نو و جديد است. يعني فرد وقتي كه نحوهء نگريستنش به زندگي و مسائل عوض شد خود به خود خيلي از رفتارهايش هم عوض مي شود، يعني از تغيير بنيادهاي فكري شروع كردن، بينش جديد ايجاد كردن، منجر به تحولات در رفتار و شخصيت مي شود.

قرآن كريم در سورهء حديد آيهء بيست و سوم مي فرمايد: غصه نخوريد اگر چيزي از دستتان رفت و شاد نشويد اگر چيزي به شما روي آورد. امروز هست و فردا نيست. از امير الموءمنين پرسيدند كه: زهد را تعريف كنيد ايشان فرمودند كه: زهد يعني همين كه اگر چيزي را از دست داد غصه نخورد و اگر چيزي به او روي آورد شاد نشود. اگر كسي با اين بينش جديد كه اگر چيزي از دست داد غصه نخورد ، مال ، فرزند، همهء اينها امانت الهي بوده است و ما اينجا امانت دار بوديم و اگر هم چيزي به ما رو آورد شايد براي امتحان ما باشد، و بايد نگران باشيم چون امانت دار هستيم.

در دفتر خاطرات يكي از دانش آموزان دبيرستاني نوشته شده بود كه، تنها روز سياه زندگي من، آن روزي بود كه نماز صبح من قضا شد، يعني او بينشش آنقدر نسبت به سود و ضرر زندگي متعالي شد كه سود و ضرر را اين  مي بيند كه به عمرش خسارت خورده است، پس اگر بينش انسان متحول شد، تغيير رفتار انسان كار مشكلي نيست

اين كه حقيقتاً مي بينيم كه در درمان افسردگي هاي  عميق (شناخت درماني) كار ميكند، چرا فرد افسرده شده؟ براي اينكه فرد در كنكور قبول نشده است. دانش آموزان ما در جمع رقابتي از نظر مادي افتادند كه من پدران و مادران را مسئول مي دانم. هميشه در جلسات اول سال تحصيلي يكي از عرايض من خدمت خانواده ها اين بوده است كه بچه ها را با سر و وضع غير متعارف به مدرسه نفرستيد.       دانش آموزي كه با كفش و ساعت و كيف آنچنا ني به مدرسه مي آيد و در كلاس تعريف مي كند كه كجا ها     مسا فرت رفتيم، وقتي بچه ها ئي كه اين امكانات را ندارند مي شنوند مشكل پيدا مي كنند. پدر و مادرهائي كه براي جبران كمبود مسائل تربيتي شان به فرزندان رشوهء مادي مي دهند بايد بدانند كه ممكن است اين رشوهء مادي در حال حاضر بچه را راضي كند اما فردا تبعاتي را به دنبال دارد.

با ايجاد بينش جديد مي توان حتي رفتارهاي ريشه دار را هم تصحيح كرد. اين شاهد مثال را از سورهء مباركهء طه آيهء هفتاد عرض مي كنم:

  ساحرين وقتي كه در حضور فرعون هنر نما ئي كردند، وقتي كه ديدند معجزهء حضرت موسي همهء سحر آنها را از بين برد گفتند: به خداي هارون و موسي ايمان آورديم و ايمان اينها لفظي نبود، چرا چون وقتي فرعون تهديد كرد كه من چنان مي كنم اينها دست از عقيده شان بر نداشتند. بنابراين خود اين آيه نشان مي دهد كه امكان دگر كوني در شخصيت كسي كه سالها در مسيري حركت كرده وجود دارد.

نكتهء ديگري كه بايد عرض كنم اين است : معمولاً براي تغيير بعضي از رفتارها آگاهي دادن فرد دربارهء آن موضوع خاص مي تواند عامل باز دارندهء عمل باشد. در زمان حضرت علي (ع) كودكي دزدي كرده ، حضرت فرموده است كودك را بياوريد. كودك را آوردند، حضرت يكي دو سئوال از كودك پرسيدند. بعد فرمودند كه كودك دزد نيست بلكه نادان است. اين كودك هنوز بحث حق الناس و مالكيت را نمي داند. پس اگر دانش آموزي به دليل احساس افت درسي، احساس بي كفايتي و نا ليا قتي مي كند، راه حل آنست كه يك برنامهء جبراني برايش در نظر بگيريم. وقتي درس دانش آموز پيشرفت كرد، رفتارش هم تغيير مي كند، ولي هر چه فكر مي كند آخرين نفر كلاس است هيچ اميدي براي فرداي بهتر در خودش نمي بيند، خود به خود مي تواند زمينه هايي براي مشكلات رفتاري باشد.

نكته ديگر : معمولاً ارتباط افقي به جاي ارتباط عمودي در مناسبات انساني بهتر جواب مي دهد بعضي از معلمين و مربيان در سنين نوجواني به بعد كه نو جوان دوست دارد مربي اش را مثل يك دوست صميمي خود ببيند از آن حدي كه دارند يك قدم نزديكتر نمي شوند يعني ارتباط از بالا به پايين است يعني عمودي به صورت تو صيه ها و يشنهادها و انجام وظيفه ها . اما يك مربي چرخشي در خود ايجاد كرد وقتي كه دانش آموز به سننو جواني رسيد ارتباط عمودي را به ارتباط افقي تغيير داد يعني در كنار او بود و در سطح او خودش را قرار داد كه حرف دل او را بشنود  دانش آموز در سايه ارتباط افقي        مي تواند بخشي از دردهايش را بگويد و مشكلاتش را بيان كند رابطه اساتيد بزرگوار با شاگردانشان رابطه افقي بود لذا مي بينيد كه فقط به درس دانش آموز توجه نداشتند به زندگي ، به ازدواجش و آينده اش ، خدماتش و همه مسائل تعلق خاطر داشتند مثل يك پدري تمام مسائل فرزند را زير نظر داشتند بعد شما مي بينيد عبا راتي كه بعضي از حوزويان نسبت به اساتيد خودشان بيان كردند در هيچ جا اين عبارات ديده نمي شود مر حوم استاد شهيد مطهري وقتي كه از علامه طبا طبايي ياد مي كرد  بلا فاصله اين عبارت روحي فدا مي آمد اين چه ارتباطي است ما در سطح دانشگاه نمي بينيم كه يك دانشجو كه فارغ التحصيل شده است به استادش   نا مه اي بنويسد و عبارت روحي فدا را بكار ببرد ولي اين ارتباط در حوزه چگونه بوده است اگر استادي با شاگرد درسي داشته اند بعداً با عظمت از او ياد كنند اين بر مي گردد به آن ارتباط افقي و همدلي و صميمتي كه بين استاد و شاگرد وجود داشت من تصور مي كنم كه خود اين ارتباط مي تواند مشكلات را تا حدود زيادي مرتفع كند .

 مطلب ديگري كه وجود دارد در بحث مسائل اخلاقي خاص است مثلاً دانش آموزي را مي بينيم كه مشكل اخلاقي پيدا كرده است حالا مشكل در مراحل اوليه است معتقدم كه اقرار گرفتن از فرد ممكن است مشكل را حادتر كند در مسائل اخلاقي اقرار گرفتن را توصيه نمي كنيم چون اگر فرد نا چار شود به اقرار كار خلافي كه انجام داده است معمولاً احساس مي كند كه حرمتها فرو ريخته و ديگر آبرويي براي او با قي نما نده است .

 

معرفي كتاب :  مدارس بدون شكست / صادق حمزه / انتشارات رشد .

روانشناسي شخصيت ( نظريه و تحقيقات ) 2 جلد / انتشارات مؤ سسه خدمات فرهنگي رسا.