آقاي دكتر شرفي: برقراري روابط حسنه با فرزندان
جلسهءمادران دبستان: 1380/7/12
در ابتدا در خصوص معنويات ماه رجب مطالبي را به شرح زير بيان فرمودند: علت اينكه خداوند متعال بين تمام ماه هاي سال فقط ماه مبارك رجب را به ذات اقدس خودش نسبت داده است و فرموده است كه ماه رجب، ماه من است و ماه شعبان، ماه رسول من و ماه مبارك رمضان، ماه امت من است. همين نكته كه انسان فكر كند چرا خداوند فقط ماه رجب را به ذات اقدس خودش نسبت داده است؟ اگر انسان در معناي اين جمله تفكر كند اهميت ماه رجب روشن خواهد شد.
يكي از شبهاي اين ماه كه در فضيلت و معنويت كم نظير است شب بيست و هفتم ماه رجب ، شب بعثت نبي مكرم اسلام(ص) است كه اميدوارم سعي كنيم شب بيست و هفتم و روز بيست و هفتم را استفاده كنيم و جبران مافات نمائيم و خصوصاً حداقل دو ركعت نماز شبهاي ماه مبارك رجب را بخوانيم و اگر مايل بوديد به فضيلت و اهميت اين ماه عزيز بيشتر پي ببريد كتاب المراقبات كه يك كتاب اخلاقي و معنوي است از تأليفات مرحوم حاج شيخ جواد آقاي ملكي تبريزي مي باشد كه ايشان استاد بزرگوار حضرت امام هم بودند كتاب المراقبات خصوصيات و ويژگي هاي ماه مبارك رجب را بيان كرده است.در زمينهء بحث امروز در خصوص برقراري روابط حسنه با فرزندانمان است در پاسخهاي شما مادران گرامي نكات جالبي را ديدم كه معلوم مي شود الحمد ... حضار گرامي با فرهنگ اهل بيت آشنائي خوبي دارند و اين باعث خوشحالي است.
در زمينهء برقراري رابطهء حسنه عنايت داريد كه ايجاد رابطهء حسنه يك روش تربيتي است مثل روش تكريم شخصيت، مثلاً وقتي معتقديم كه بايد با فرزندان رابطه اي سازنده، نيكوو حسنه بر اساس احترام متقابل تنظيم كنيم از يك روش تربيتي صحبت مي كنيمكه جنبهء عملي و كاربردي دارد. يا مثلاً مي گوئيم روش تكريم شخصيت روشي سازنده در ايجاد روحيات عالي در فرزندانمان است صحبت از يك شيوهء عملي در مقام تعليم و تربيت مي كنيم. يا مثلاً معتقديم كه روش مشورت كردن با فرزندان يك شيوهء عملي و كاربردي در تربيت است، هر روشي كه ما در تربيت به كار مي بريم مبتني بر يك بينشي است ديني، وقتي انسان دست به تحقق و پياده كردن يك روش تربيتي مي زند مفهوم آن اينست كه انسان يك بينش تربيتي خاص داردو از آن بينش اين روش به دست مي آيد، حالا روش برقراري روابط حسنه بر اساس كدام بينش استوار است؟ چه بينشي به ما اين ديد را مي دهد كه بتوانيم برقراري رابطهء حسنه را پياده كنيم و محقق كنيم آن كلام اميرالمؤمنين (ع) نامهء 31 نهج البلاغه را كه من درنوشته هاي مادران گرامي ديده ام، كه بعضي از مادران محترم به اين نامه اشاره كردند و با آگاهي اين موضوع را بيان كردند.
در نامهء 31 نهج البلاغه حضرت در ابتداي نامه اين جمله را مي فرمايد: و وجدتك بعضي بل وجدتك كلي، متن فرمايش شريف ايشان اين است؛ حضرت خطاب به امام مجتبي (ع) مي فرمايد: فرزندم من تو را پاره اي از وجود خودم يافتم، بلكه همهء وجود خودم يافتم. اين جمله را خيلي دقت بفرمائيد؛ به گونه اي كه اگر سختي به تو روي آورد گوئي به من روي آورده است و اگر مرگ ترا دريابد گوئي مرا دريافته.
منظور حضرت از اين قسمت از نامهء سي و يكم اين است كه تمام مسائلي كه به نحوي با خوبي و بديهاي او، با مشكلات او، با سعادت او و يا شقاوت او برخورد دارد مستقيماً به پدر و مادر هم مربوط خواهد شد. اگر بينش ما اين باشد كه فرزند همهء وجود انسان است نه بخشي از وجود انسان، پس ما سعي مان اين خواهد بود كه براي همهء وجودمان دست به انجام كاري بزنيم كه ارزش اين سالهاي زندگي را داشته باشد. چون واقعاً در سلسلهء تكامل موجودات، انسان يك موجودي است كه تكاملش دورهء طولاني دارد و خيلي سخت است و خيلي رنج و زحمت دارد. بر خلاف بعضي از موجودات كه وقتي سر از تخم در مي آورد راه دريا را پيش مي گيرد مثل لاك پشتها، مثل بعضي از پرندگان كه پس از چند روز يا چند ماه قدرت استقلالي زندگي را پيدا مي كنند، يا بعضي از حيوانات كه فرزندانشان حداكثر دو سال و سه سال در كنار پدر و مادر هستند. ولي تنها موجودي كه بغرنج ترين و طولاني ترين و پرزحمت ترين دوران تكامل را به خود اختصاص داده است فرزند انسان است.
20 سال، گاهي 25 سال انسان پا به پاي فرزندان راه مي رود تا او ازدواج كند، تازه ازدواج هم كه كرد معلوم نيست كه وظيفهء پدر و مادر تمام شده باشد. خداي ناكرده اينها مشكلاتي داشته باشند و با هم ناسازگاري داشته باشند، اول حضور پدر و مادر در مشكلات فرزندان مي باشد. بنابراين خود اين نشان مي دهد كه باور اميرالمؤمنين اين است كه وقتي فرزند همهء وجود انسان شد، انسان براي فرزندش بايد همهء آن تلاشهائي كه شايسته يك پدر و مادر سعادت مند است انجام دهد تا آن نتيجهء حاصل نتيجهء خوبي باشد. خوب اگر ما در صدد هستيم رابطهء حسنه اي را با فرزندمان برقرار كنيم خودش راه كارهائي را مي خواهد كه بعضي از اينها را عرض مي كنيم تا انشاءالله با وقتي كه داريد اين بحث را در مطالعاتتان كامل بفرمائيد:
اولين قدمي كه مي توانيم براي پياده كردن اين روش برداريم، جذابيت و مطلوبيت محيط خانواده است، بعضي از محيطهاي خانوادگي واقعاً محيط گرم و سازنده و جذابي است، بچه ها وقتي كه از مدرسه تعطيل مي شوند با همهء شور و اشتياق و شوق و ذوق خودشان تلاش مي كنند خودشان را به خانه برسانند، ولي براي بعضي از بچه ها ممكن است فرقي نكند يا حتي با بي ميلي به خانه بيايند، چرا؟
چون خانواده به جاي جاذبه دافعه دارد، محيط سرد و نابسامان و پريشاني است و نمي تواند اين فرزند را به سوي خودش جذب كند. يكي از نشانه هاي آن را عرض مي كنم، اگر مي خواهيم ببينيم محيط زندگي ما جاذب است يا دافع است، يك نشانه اش اين است وقتي بچه ها در منزل هستند آيا ترجيح مي دهند بيشتر اوقات را در گوشهء اتاق خودشان،حالا يا در را مي بندند يا در باز است، به آن صورت بگذرانند، يا در صورتيكه وظايفشان انجام شد بيشتر وقتشان را كنار پدر و مادر سپري مي كنند؟
اگر بچه ها ترجيح مي دهند كه تنها باشند، در اتاق خودشان باشند حتي زماني كه وظايف و تكاليف خودشان را انجام دادند از ما دور باشند ما بايد يك ترديدي در جاذبيت زندگي خود داشته باشيم، يك جاي كار خراب است و يك جاي كار مشكل دارد، اما اگر نه، بچه بعد از اينكه وظايف انجام شد حالا ديگر نيازي ندارد كه در اتاقش تنها بماند، ترجيح مي دهد كه بيشترين لحظاتش را كنار محيط خانواده سپري كند ، كنار مادر و پدر و فرزندان ديگر، اين نشان مي دهد كه ما در ايجاد جاذبيت زندگي سعي كرديم وظيفه مان را انجام بدهيم.
يكي از نشانه هاي ديگر اين خانوادهء جذاب را عرض مي كنم، مقايسه ئي كنيد شما با خانوادهء دافع و متزلزل، اگر فرزند از نظر دروني مشكل داشته باشددر محيط مدرسه دوست پيدا نمي كند، تنها مانده است اول سال هم است كه نمي توان قاطعانه گفت كه اين خصوصيات در بچه ها ممكن است نشان دهندهء مشكلي باشد، ولي اوايل سال اگر فرزند نتوانست دوستي پيدا كند در محيط كلاسش، يا دوست ندارد كه داشته باشد، آيا ترجيح مي دهد كه در خودش بريزد يا بيان كند؟ اگر بچه ها ترجيح مي دهند كه درون خودشان مشكلات را نگه دارند اصطلاحاً به اين حالت درون ريزي هيجاني مي گويند، يعني هيجاناتش را درون خودش مي ريزدو از درون كم كم تحليل مي رود و دچار مشكل مي شود و اين خودش باعث مشكلات نوع ديگر مي شود. اما اگر نه دچار مشكل شد مي آيد منزل با شما مطرح مي كند و در منزل براي شما بيان مي كند و اصطلاحا به برون ريزي هيجاني اقدام ميكند، هيجاناتش را بيان مي كند، اگر حالت اول بود اين بچه در خانواده مشكل عدم جذب را دارد . اگر حالت دوم بود، آمد با پدر و مادر و برادر و خواهر بزرگتر درد دل كرد، بيان مافي الضمير خودش را انجام داد انشاءا… ما مظهر يك خانوادهء گرم و بالنده خواهيم بود.
خصوصاً براي پسرها و دخترهاي دبستاني مادران گرامي سعي كنند وقتي كه فرزندشان از مدرسه به منزل برمي گردد، منزل باشند، مـادر در را به روي فرزند باز كند، مـادر سعي كند به استقبال فرزند برود، حتي صبحها كه فرزند مي خواهد منزل را ترك كند مـادر بدرقه تا دم در را حتماً انجام بدهد؛ باور كنيد اثرات عميقي دارد، مـادر جايگاهش قابل جايگزيني با هيچ شخصيتي نيست، مـادري كه فرزندش را تا دم در بدرقه مي كند، دعاي خير مي كند و او را به خدا مي سپارد، پيشانيش را مي بوسد و برايش آرزوي موفقيت مي كند، اين بچه اصطلاحاً با يك انرژي رواني بالائي وارد كار مي شود. روزش را خيلي خوب شروع مي كند و نقطهء شروع خوب مي تواند نويدي براي تداوم خوب و نقطهء فرجام خوبي براي طول روز طلقي شود.
نكتهء دوم كه عرض مي كنيم براي رابطهء حسنه است: يكي از راه كارهائي كه مي توانيم استفاده بكنيم بيان محبت و علاقه درونيمان نسبت به فرزندمان است، بعضي از خانواده ها وقتي كه خداوند فرزند دومي به آنها مي دهد تقريباً تصور مي كنند كه فرزند اول بزرگ شد، ديگر كودك و خردسال نيستبلكه حالا تمام توجه بايد معطوف فرزند نوزاد باشد.يا فرزند سوم به دنيا مي آيد، فرزند اول و دوم در بينش پدر و مـادر اينطور جا مي افتد كه ديگر بزرگ شدند و ديگر نيازي به توجه و مراقبت ندارند. من توجه عزيزان را به اين نكته جلب مي كنم، معمولاً بچه هائي كه در سنين دبستاني تا پايان دبستان هستند، عنايت داريد كه دورهء دبستاني كودكي سوم است. از تولد تا دورهء سه سالگي را اصطلاحاً دورهء پرستاري ميگويند كه اين دوره، دورهء اول كودكي است. يعني مـادر مثل پرستاري بايد دور و بر فرزند باشد تا نيازهايش را تامين كند و به او برسد و غفلت از او نداشته باشد. از سال سوم زندگي تا پايان شش سال كودكي دوم است كه كه اصطلاحاً مي گويند دورهء كودكي ثاني و از حدود پايان شش سال تا دوازده سال دوران كودكي سوم است كه مترادف و مصادف است با دورهء دبستان. لذا دورهء دبستاني هنوز بچه احساس نياز به محبت پدر و مـادر را در وجود خودش واقعاً دارد، وقتي پدر و مـادر به فرزندشان ابراز محبت را به صورت كلامي انجام دادند، چند تا از بچه ها ممكن است آنقدر تيز و باهوش و داراي قدرت درك سريع باشند كه از نگاه پدر و مـادر و برخورد پدر و مـادر محبت آنها را بتوانند دريافت كنند، تعداد كمي داريم، منظور از اين جمله اين است كه بيشتر دانش آموزان دبستاني ما نياز دارند كه محبت پدر و مـادر به صورت كلامي و زباني به آنها ابراز شود و بيان شود تا خاطرش جمع شود، حالا اين محبتي كه ابراز مي كنيم و حمايتي كه از فرزندمان در لحظهء سخت زندگي مي كنيم. مثلاً فرزندتان منزل آمده است، يك قدري چهرهء او در هم است و گرفته است و چيزي نمي گويد معلوم است كه هيچ نشاني براي موفقيت نداشته است، نه ديكته و نه رياضي خوب شده و نه خطش خوب بوده است و هيچ تشويقي دريافت نكرده است در اينجا اصطلاحاً احساس درماندگي عميق در خودش مي كند. اين احساس درماندگي وقتي وارد منزل ميشود تنها انتظارش از پدر و مـادر وقتي كه با او روبرو مي شوند اين است كه يك مقداري به او اميد بدهند، به او جرات بدهند و از او حمايت كنند و بگويند كه هنوز اول سال است، فرصت است و دير نشده است و تو لياقتهائي داري كه فرصت بروز آنرا پيدا مي كني. اين يكي دو جمله مثل آب رواني است كه بر احساسات داغ و حاد فرزند ريخته مي شود و به او آرامش مي دهد، لذا اگر ما اين كار را كرديم فصل مشتركهايي را با بچه هايمان توانستيم به وجود آوريم. من تاكيد مي كنم مـادران گرامي همچون پدران دلسوز گاهي سوال مي كنند كه آيا الان كه بچه هاي مـا دورهء دبستان را سپري مي كنند وقتي كه فردا وارد راهنمائي شدند و دوران نوجواني و بلوغ از راه رسيد آيا همهء نوجوانان به يك اندازه دچار بهم ريختگي مي شوند؟ فرق مي كند ، جواب اين سؤال را عرض مي كنم، الان فرصت داريم كه براي نوجوانيش هم تدبيري بينديشيم، چه كار كنيم؟ هر چقدر فصل مشتركهاي عاطفي پدر و مـادر با فرزند دورهء دبستانيشان بيشتر و بيشتر باشد، پيامي كه به ما خواهد داد اين است كه دوران بلوغ و نوجواني فرزند به ياري عنايات پروردگار و الطاف خاص امام زمان (عج) دوران آرامتر و كم حادثه تر و بهتري خواهد بود.
لذا چه اشكال دارد كه بيائيم فصل مشتركهايمان را با بچه ها بيشتر كنيم، منظور از فصل مشتركهاي ما با فرزندان يعني آن نقاطي از زندگي كه بچه ها خودشان را كاملاً به ما نزديك و احساس صميميت و دوستي و رفاقت مي كنند و اين فصل مشتركها باعث مي شود كه همين فرزند وقتي كه به سالهاي راهنمائي و دبيرستان رسيد نفوذ كلامتان، قدرت بيانتان در قلب او همچنان آماده و مهيا باشد.
اما نكتهء سوم: در دسترس بودن والدين براي فرزند دبستاني و ايجاد موقعيت ارتباط مي تواند روابط حسنه را قويتر و بيشتر كند، يكي از كتابهائي كه من چند سال پيش نگاه مي كردم به نام پرورش فرزند در عصر دشوار ما بود. جوامع غربي چون زودتر از ما دچار اين مشكلات شدند كه ما تازه دچار اين مشكلات شديم ، تعريفهائي نسبتاً زودتر از ما داشته اند نسبت به عصر جديد و زندگي صنعتي. در واقع، در اين كتاب نوشته بود كه متاسفانه خانه ها در عصر جديد ما به خوابگاههاي سرد و غم انگيزي تبديل شده است، خوب دقت بفرمائيد، خانه هاي ما در عصر جديد به خوابگاه هاي سرد و غم انگيزي تبديل شده است. چرا اين را مي گويد؟ مي گويد همه شب به منزل مي رسند، همه خستهاند، همه توانشان را از دست داده اند، فقط مي خواهند بدون سر و صدا بخوابند، يا روزنامه بخوانند و تلويزيون نگاه كنند و بعد بگيرند بخوابند. هيچ ارتباط سازنده اي بين افراد برقرار نمي شود. فرزند پدر را نمي بيند، يا اگر مي بيند خسته و ناتوان مي بيند، مـادر را اگر مي بيند خسته و ناتوان مي بيند، پدر و مـادر هم حرفي براي هم ديگر ندارند و لذا خانه تبديل به خوابگاه سرد و غم انگيزي شده، يكي از مديران مدارس تعبيرشان اين بود كه خانه تبديل به پاركينگ شده است، همه شب مي آيند پارك مي كنند و فردا مي زنند بيرون، فقط زماني صدائي برميخيزد كه يك ماشين با يك ماشين ديگر تصادف كند، يك صداي شديد از اصطكاك شنيده مي شود و كم كم زود آرامش پيدا مي كند و بچه ها در دسترس بودن والدين را احساس نمي كنند. حالا يك پيشنهاد عرض مي كنم : اگر ما در همين سالها يعني تا پنجم دبستان كه مشمول بحث ما است، آمديم خودمان با بچه هايمان در بازيهايشان شريك شديم، اين زيباترين و جذابترين فصل خاطرات بچه هاي ما را تشكيل مي دهد.
حضرت زهرا (سلام ا... عليها) در احوالاتشان داريم كه: وقتي حسنين (عليهمالسلام) را مي خواستند بخوابانند، يا آنها را به يك آرامشي برسانند، برايشان لالائي مي گفتند و يا اشعاري مي گفتند، با بچه ها بازي مي كردند، پيامبر با آن عظمت و مقام كه عقل كل بود، عقل اول بود، با بچه ها بازي مي كردند، بنابراين كسر شان نيست براي پدر و مـادر كه با بچه دبستانيش بازي كند، حالا بازي فكري است، بازي فيزيكي است، بازي شاد دو نفره يا سه نفره، اين بچه لذت مي برد كه من از مصاحبت پدر و مـادري بهره مي برم كه در شادترين لحظات زندگي كه بازي است با من هستند، انسان يك قدري خودش را در سطح بچه ها تنزل مي دهد، خودش را در سطح فرزندانش پائين مي آورد و با آنها بازي مي كند و آنها را خوشحال مي كند. يعني هم فصل مشتركي با بچه هايش پيدا كرده است هم بچه هر چه به خاطرات گذشته اش بر ميگردد و نگاه مي كند، خاطرات زيبائي دارد و هم در سالهائي كه اصطلاحاً دوران جواني زندگي بچه ها را تشكيل مي دهد هرگز گسست نسلها را ما شاهد نخواهيم بود. گسست نسلها الان يك مسالهء جدي شده است، ببينيد جوانها كاملاً از پدر و مـادر بريدند و در بعضي از خانواده ها دو قطب مخالف همديگر را تشكيل مي دهند، من از يك كتابي نام ميبرم كه عنوان آن اين است كه بازي تفكر كودك است ، ما وقتي كه مي خواهيم به كسي بگوئيم كاري را جدي بگيرد مي گوئيم كه بازي نگير اين كار را خيلي جدي است. كلمهء بازي را نقطهء مقابل جدي قرار مي دهيم، در حاليكه بازي جدي ترين مرحلهء زندگي كودك، تفكر كودك، و ارزشمندترين لحظات زندگي كودك را تشكيل مي دهد، چرا؟ بچه اي كه بازي مي كند، تفكر مي كند، چون در بازي موقعيتهائي به وجود مي آيد كه بايد موقعيتها را حل كند، لذا تفكر مي كند، بازي مينياتوري براي زندگي است يعني چه؟ همهء عناصري كه در زندگي هستند در بازي هستند تنها در ابعاد كوچك شده اش، اگر بازي مينياتوري است براي زندگي واقعي كسي مي تواند زندگي واقعي را خوب اداره كند كه در كودكي بازي اش را كرده باشد. بعضي از مادران خيلي سخت گيرند براي اينكه لوستر گرد و غبار روي آن ننشيند، در و ديوار تميز و مرتب بماند و هيچ اتفاقي در فضاي منزل نيفتد به بچه ها اجازهء تحرك و بازي كردن نميدهند، خصوصاً پسر بچه ها كه انرژي زيادي دارند، در يك كتابي خواندم كه يك پسر بچهء خردسال شش، هفت ساله برابر با دختر بچه هم سن و سال خودش است و مي خواهد اين انرژي را تخليه كند لذا اين مادراني كه قدري سخت گير هستند بچه را مؤدب و خيلي گوشه نشين و ساكت بار مي آورند، بچه از بازي محروم مي شود فعلاً اتفاقي نمي افتد و اوضاع به خوبي مي گذرد، ولي فردا اين بچه براي تحمل مشكلات زندگي آدم ضعيفي است. بچه اي كه بازي نكرده، فردا نمي تواند مقاومتي دربرابر مشكلات زندگي را تجربه كند و درك كند.
نكتهء چهارمي كه خدمت شما عرض مي كنم: مثبت گرائي است، يعني بچه هاي ما نياز به محيطي دارند، به خانواده اي دارند كه پدر و مـادر عادت كرده باشند بيشتر كارهاي مثبت و خوب بچه ها را ببينند، اما اگر برعكس پدر و مـادر منفي گرا و منفي نگر بودند چه مي شود؟ مثلاً پدر و مـادري كه عادت دارد فقط كارهاي منفي و نامطلوب بچه را ببيند ولي هزاران حسن او را نمي بيند، چشم پدر و مـادر روي نقاط منفي بچه متمركز است؛ بچه هائي كه پدر و مـادر منفي گرا دارند اعتماد به نفسشان رشد كافي پيدا نمي كند، چون دست به هر كاري مي زنند مي ترسند خراب شود، هر كاري را مي خواهند شروع كنند مي ترسند كه مبادا نتوانند موفق شوند تمام كنند، دست به كاري نمي زنند، جرات اقدام از بچه ها سلب مي شود. اما پدر و مـادر مثبت گرا مي دانند كه هر كاري اگر شروع شد ممكن است اشكال هم داشته باشد، به قول معروف آن انشائي كه نانوشته است اشكالي ندارد ، ولي اگر انشاء نوشته شد اشكال هم دارد ، بعداً اين اشكال برطرف مي شود. اين جمله كه خدمت شما عرض ميكنم از معصومين روايت داريم كه اگر از برادر ديني خودت رفتاري ديدي آن را به بهترين وجه ممكن تعبير كن يعني به وجه مثبت تعبير كن، اگر يك رفتاري ديدي كه تفسيرش براي شما مشكل بود آن جنبهء خوش را بگير و جنبهء بدش را تعبير نكن.
از حضرت عيسي بن مريم (ع) هم داستان زيبائي نقل شده كه: ايشان روزي با چند تن از حواريون تشريف مي بردند نگاه آن پيامبر بزرگ خدا به لاشهء سگ مرده اي افتاد كه بوي تعفن آن پيچيده بود. حضرت عيسي بن مريم اين صحنه را ديدند و سكوت كردند، بعضي از حواريون نگاه كردند، تازه اينها سالها اصحاب خاص حضرت بودند و شاگردان ممتاز مكتب حضرت عيسي بودند گفتند: چه بوي تعفن بدي مي دهد. حضرت فرمودند كه: به دندانهايش بنگريد كه از سفيدي مي درخشد؛ يعني در لاشهء يك سگ مرده مي شود يك دندان سفيدي پيدا كرد. چرا بعضي ها در وجود فرزندشان فقط نقاط انتقاد و نقاط ايراد و نقاط آسيب پذير پيدا مي كنند، آن مثبت گرائي ما بچه ها را كمك مي كند كه به ما نزديك باشند، ولي پدر و ادر سخت گير بچه ها را دور مي كنند و آنها را از خود طرد مي كنند.
نكتهء پنجم را كه خدمت شما عرض مي كنم: استفاده از روحيهء سازگاري و مدارا با فرزندان است. اصولاً بعضي از پدران و مـادران به دليل تحصيلات بالا، به دليل موقعيت علمي، به دليل مربي بودن و فرهنگي بودن خداي ناكرده بيش از حد نسبت به فرزند روحيهء انعطاف ناپذير پيدا مي كنند، يعني در واقع نمي خواهند كه او فرزندي باشد خردسال، مي خواهند كه از همين حالا همهء كارهايش با منطق بزرگسالان بخواند، لذا اين نگرش پدر و مـادري كه تحصيلات بالائي دارند يا خودشان شغلشان فرهنگي است قدري عرصه را به فرزندان سخت و تنگ ميكند، لذا جائي را كه بايد با فرزند مدارا بكند مدارائي وجود ندارد، جائي كه بايد با فرزند سازگاري بكند سازگاري وجود ندارد، يك روحيهء غير منعطف و سخت گير نسبت به فرزند پيدا مي كنند.
حضرت رضا (ع) حديثي دارد كه من استفاده مي كنم، ايشان فرموده اند: شايسته است كه انسان، انسان مؤمن سه نشان داشته باشد،
- يك نشان از خدا
- يك نشان از رسول خدا
- يك نشان از ولي خدا
نشاني كه بايد از خدا در مؤمن باشد، راز داري و حفظ اسرار است. خداوند اسرار ما را خفظ كرد آبروي ما را پيش مردم نريخت خدا را شاكريم كه آبروي ما را حفظ كرد، او ستارالعيوب است. دوم نشاني كه بايد از رسول خدا در مؤمن باشد مدارا و سازگاري پيامبر بود با امتش، پيامبر با مردم زمان خودش بسيار مدارا مي كرد، ما هم بايد با بچه هاي خودمان مدارا كنيم، خيلي سخت گير نباشيم و سازگاري نشان بدهيم، حالا با همسر در يك جا، با فرزند در يك جا، اما سومين نشان از ولي خدا، آن مقاومت در برابر سختيهاست، يكي از اولياء خدا كه شش سال پيش ايشان از دنيا رفت مرحوم حاج شيخ جعفر تبريزي رحمت ا... عليه بود كه در مدت عمرش پنجاه و هفت بار زير عمل جراحي رفت ولي يك آخ نگفت. يك شكوه نكرد، شكايت از خدا پيش بندهء خدا نكرد كه من به چه روزي افتادم، يك چهره در هم نكرد، اين يعني مقاومت در برابر سختيها، حالا ما در مسائل فرعي زندگيمان كه دچار مشكل مي شويم به زمين و زمان بد و بيراه مي گوئيم. عرض من اينست كه خود روحيهء مدارا و سازگاري به بچه هاي ما فرصت مي دهد كه اشتباهاتشان را خودشان بفهمند، اگر خودشان بفهمند چرا اين كار اشتباه است انگيزهء دروني است كه ديگر آن اشتباه تكرار نشود و به ياري خداوند برطرف شود. يك حديثي از اميرالمؤمنين (ع) است كه فرمودند: اگر فرزند نوجواني را به سبب گناهي كه مرتكب شده است خواستيد سرزنش كنيد مراقب باشيد كه در اين امر زياده روي نكنيد، هر خطائي گناه نيست ولي هر گناهي خطاست، زيرا فرزند شما در چنين صورتي نااميد شده و سعي مي كند با لجاجت بر شما پيروز شود، وقتي زياده روي كرديد ديگر در خودش اعتماد به نفسي نمي بيند و سعي مي كند لجاجت كند؛ انتقاد حد مفيد دارد بيشتر از آن شد اثر منفي و بازدهي منفي خواهد داشت. ان شاء ا… خدا ياري كند آنچه رضاي پروردگار هست در زندگي نسبت به فرزندمان انجام بدهيم و كوتاهي نكنيم.