دکتر شرفی، برقراری روابط حسنه با فرزندان جلسه دوم

دکتر شرفی، برقراری روابط حسنه با فرزندان جلسه دوم

با توجه به اينكه بعضي از راهكارهاي روابط حسنه با فرزندان در جلسة قبل مطرح شد، در اين جلسه سعي مي كنم راهكارهاي ديگري را در برقراري روابط حسنه با فرزندان، بطور فشرده حضور گرامي مـادران عرض كنم.

             براي آغاز سخنم،  جمله اي ارزشمند از اميرالمؤمنين «ع» را خدمت شما عرض مي كنم، از همان نامة سي و يكم نهج البلاغه، حضرت خطاب به فرزند بزرگوارشان امام مجتبي «ع» مي فرمايند: يا بني، اي فرزندم، اي نور چشم من، آنچه را كه براي خودت نمي پسندي، براي ديگران مپسند. ستم مكن همانطوري كه دوست نداري به تو ستم شود. نيكي كن همانطور كه دوست داري به تو نيكي كنند. آنچه را كه دوست نداري به تو بگويند، به ديگران مگو و حقوق ديگران را رعايت كن.

          اين فرمايش حضرت را كه حدوداً  سه جملة قابل توجه است، در يك جمع بنـــديبسيار فشرده و مختصر عرض مي كنم: يكي از شاخصهايي كه ما به فرزندان در تربيت اسلامي ارائه مي دهيم، اين شاخص است كه هر رفتاري را كه او مي خواهد نسبت به ديگران انجام بدهد، با اين شاخص ببيند كه آن رفتار ارزش است، يا ضد ارزش است؟ آن شاخص در درون انسان است، نيازي به يادگيري ندارد. فقط تذكرش مهم است. آن شاخص اين است كه فرزند ما قبل از انجام هر كاري فكر كند. اگر همين كار را ديگري نسبت به ايشان انجام مي داد، ايشان چه واكنشي نشان مي داد؟ چه احساسي داشت؟ اگر همين كار را ديگران دربارة ايشان انجام  مي دادند، آيا خوشحال مي شد؟ آيا مسرور    مي شد؟ پس در اين صورت ايشان هم مجاز است اين كار را براي ديگران انجام بدهد. اگر تاثير احتمالي كار براي ايشان ناراحت كننده و نامطلوب است، ايشان قبل از اقدام به آن عمل خودش را از آن كار دور نگاه دارد.  اين يعني شاخص دروني داشتن براي اعمال خوب فرزندمان و و دوري گزيدن از اعمال بدي كه احتمالاً ممكن است در معرض آن كار قرار بگيرد. با توجه به اين مطلب، اگر ما دقت كرده باشيم، يكي از ارتباطات ما در قبال فرزند، ارتباط در موارد مستوجب تشويق است. مواردي كه معمولاً يك فرزند استحقاق تشويق را دارد و معمولاً ممكن است در مقابل اين، مواردي هم پيش آمده كه فرزند استحقاق يك نوع برخورد انضباطي را داشته باشد. حالا نمي گوييم تنبيه، البته ريشة كلمة تنبيه، انتباه است. يعني بيدار شدن، هوشيار شدن، به خود آمدن، متوجه شدن. ولي اگـر ما لفظ تنبيه را، با غير تنبيه رواني به كار ببريم، خوب، يك بحث قابل ملاحظه خواهيم داشت و مي توانيم روي ابعاد تنبيه رواني كار بكنيم. ولي چون در ذهن بعضي از شنوندگان، تنبيه به معناي جسمي و فيزيكي تداعي مي شود، از تركيب برخورد انضباطي در بحثم استفاده    مي كنم. در چه مواردي مـادر نيازمند است يك برخورد تشويقي با فرزند داشته باشد؟ به عنوان يكي از محورهاي ارتباط، اگر فرزند استحقاق برخورد انضباطي داشت، در آن زمينه چگونه با ايشان برخورد كنيم؟ آنچه كه ما از فرازهاي فرهنگ غني اسلام استفاده مي كنيم، اين است كه  خداوند متعال شخصيت عظيمي است، كه رحمت او بيش از غضب اوست. اي خدايي كه رحمت تو بر غضب تو پيشي گرفت و رحمت تو بيش از غضب توست؛ هم بيش و هم پيش. يعني هم حجم رحمت بيش از غضب است و هم تقدم رتبه اي و تقدم زماني، اول رحمت است. اگر رحمت جواب نداد و بندة خدايي نتوانست خودش را شايستة رحمت خدا قرار بدهد، در مرحلة دوم مستحق غضب پروردگار است. ما بايد به پروردگار عالم اقتدا كنيم در اين كه برخورد تشويقي ما حجم و ميزانش بيش از برخورد انضباطي باشد، تشويق بيش از تنبيه، از زاوية ديگر تشويق مقدم بر برخورد تنبيهي باشد. ما سعي كنيم برخورد تشويقي را پياده كنيم،  كه اين دليلي دارد كه به آن اشاره اي مي كنم:

          اما كدام روح و شخصيتي مي تواند اين روش را در زندگي پياده كند؟ كدام انسان؟ كدام وجودي؟ آن روح و شخصيت و وجود عزيزي كه روحية ايشان و نگاه ايشان به مجموعة مسائل زندگي مثبت گرا باشد. انسان مثبت گرا، روحيه و شخصيتي دارد كه عادت كرده است بيشتر كارهاي مثبت و خوب ديگران را ببيند، چشمان او به روي نقاط مثبت گشوده است. انسان مثبت گرا، نه اينكه بديها و ضعفها را      نمي بيند، چرا، اتفاقاً چشمان او حساستر و دقيقتر است. ولي از باب كرامت انساني، از بابت آن شخصيت انساني؛ براي اينكه ايشان به طرف مقابل فرصت بدهد كه خود را اصلاح كند و حريمش شكسته نشود. پدر و مـادر نسبت به او، اگرچه موارد قابل تنبيه را مي بينند، ولي مقدار كمي از آن را به زبان مي آورند. مثلاً فرض كنيد ممكن است ده مورد از رفتارهاي او را ببينيم و كلماتي را بشنويم كه خيلي خوشايند ما نيست، حالا اگر دو يا سه مورد را بيان كرديم او توجه مي كند كه موارد ديگر را هم حل كند. اما اگر هر ده مورد را بخواهيم تذكر بدهيم،  فرزند قدرت جسارت پيدا مي كند. چرا جسارت پيدا مي كند؟ چون از اين وضع خسته مي شود. وقتي هم كه جسارت پيدا كرد، آن پردة حرمت بين والدين و فرزند دريده مي شود. اصطلاحاً رويش باز مي شود. اثر ديگر نامطلوبي كه دارد اين است كه حرف ما ديگر آن تاثير كلام را ندارد، آن قوت را ندارد و اگر حرف ما بايد نفوذي داشته باشد، ندارد. در حالات مرحوم آيت ا… العظمي حاج شيخ جعفر شوشتري، نويسندة كتاب خصائص الحسينيه؛ و همچنين كتاب مباحث و كتاب فوائدالمشاهد، كه بيدار كننده است؛ وقتي كه انسان نوشتة او را مي خواند، خودش را در آن فضا مي بيند؛ نقل مي كنند كه: وقتي كه ايشان از سفر اتبات به ايران برگشت، در زمان قاجار بود. بعضي از بزرگان و علماء و معتمدين و بازاريان تهران، از شهر تهران خارج شدند و ميان راه به استقبال اين مرجع عاليقدر رفتند. انسان عجيبي بوده است. رؤياي زيبايي دارد: خدمت امام حسين «ع» بوده، حضرت لقمه اي را در دهان او قرار مي دهد كه بعد از آن ذهن ايشان باز مي شود و ديگر نيازي به يادداشت مطالب  نداشته اند و آن رؤيا مقدمة كتاب خصائص الحسينيه مي شود. حالا منظورم با اين مقدمات اين جمله است: وقتي كه به استقبال ايشان مي روند، ايشان را در يك نقطه اي ملاقات مي كنند. مردم از ايشان خواهش كردند كه جمله اي و موعظه اي را بفرماييد. بطوريكه نقل مي كنند، سفير روسيه هم در بين  استقبال كنندگان بود. ايشان نگاهي به جمعيت اطراف خودش مي كند و مي فرمايد: مردم، آگاه باشيد، خدا همه جا حاضر است. اين جملة ساده و بديهي ايشان، آنچنان اشك از چشمان سرازير كرد و آنچنان مردم گريستند كه بعضي از حال عادي خارج شدند. در حالي كه ايشان يك جملة ساده اي گفته بود كه شايد همة ما مي دانستيم، امـا  اين جمله را انسان از چه كسي بشنود مهم  است.

سفير روسيه نامه اي براي امپراطوري روس نوشت. نوشت: تا زماني كه كساني در بين مردم هستند كه يك جملة آنها شوري در ميان مردم برپا مي كند، ما نمي توانيم به سادگي بر اين ملت مسلط شويم. حالا منظور من اين است كه پدر    و مـادر، در سياستهاي تربيتي بر فرآيندهاي اخلاقيشان نبايد كار كنند كه كلامشان پيش پا افتاده شود. اگر يك جايي احساس مي كنيد كه اگر مطلبي را تكرار كنيد، هيچ اثر و نتيجه اي ندارد، سكوت كنيد. ولي اگر احتمال تاثير مي دهيم، بگوئيم، ولي كوتاه. به اندازه اي بگوئيم كه ظرفيت و تحملش را فرزند داشته باشد. پس اگر ما سياست تشويق را به عنوان ارتباط ميان مـادر و فرزند مطرح مي كنيم، تشويق بايد از نظر حجم و اندازه بر جنبة تنبيه غلبه داشته باشد. دوم اينكه، تشويق، بر روش تنبيه غلبه داشته باشد.يعني ابتدا از روش تشويق آغاز كنيم، اگر نشد، آن بحث تنبيه رواني مطرح     مي شود. تنبيه رواني، يك تنبيهي است كه در واقع با محروميت فرزند از چيزهاي خواستني و مورد علاقه اش معنا پيدا مي كند. مثلاً قرار بود براي فرزندمان چيزي بخريم، او را جايي ببريم، خوشحالش كنيم، يا وعدة پاداشي بوده است. آنچه كه به فهرست علائق فرزند مربوط مي شود و مورد علاقة اوست، او را از بعضي از موارد اين فهرست موقتاً محروم مي كنيم، تا موقتاً رفتارش درست شود. اگر فرزند ناراحت شد، گريه كرد و عكس العمل نشان داد، اينها نتايج طبيعي است و نبايد نگران شويم. يك مقدار گريه كردن، عكس العمل نشان دادن و احساس ناراحتي ممكن است پيش آيد. ولي اگر اينها مقدمة بازسازي رفتار بشود، كه اين رفتار، رفتار خوبي است و اگر اين رفتار ساخته شود اشكالي ندارد. ما كه نمي خواهيم فرزندمان را زجر بدهيم. ولي بچه هم بايد ناراحتي رفتار خودش را حس كند. اگر شعاع رفتار نامطلوب فرزند، فقط پدر و مـادر را بگيرد، براي فرزند اثري ندارد. او به اين رفتار ادامه مي دهد. اما اگر شعاع رفتار نامطلوب فرزند، خود فرزند را هم در بر گرفت، خودش هم ضرري كرد و خودش هم نگراني برايش به وجود آمد، اين امكان تغيير رفتار را افزايش مي دهد. نكتة دوم: ارتباط تشويقي مـادر و فرزند است. چون مادران به لطف خدا بيشترين وقت را در كنار فرزند صرف مي كنند، در واقع بايد بگوييم كه اين ارتباط عمدتاً بين مـادر و فرزند به وجود مي آيد. مثلاً ارتباط تشويقي را بعضي از انديشمندان، مي گويند به گونه اي بايد باشد كه اين عامل تشويق كم كم دروني بشود، يعني در درون فرزندان استوار و نهادينه شود. يعني چه؟ يعني فرد در طول زندگي دوران تحصيلش اگر تشويق مي شود و مورد توجه  و عنايت معلم و پدر و مـادر قرار مي گيرد خوب است. ولي اينها بايد با انگيزة دروني شدن ادامه پيدا كند. يعني، كم كم اين رفتار در درون فرد ريشه داشته باشد، مبنايي داشته باشد، به گونه اي كه اگر روزي كسي به عنوان مشوق او را تشويق نكرد، آن رفتار ادامه داشته باشد. اين خيلي مهم است. شما ببينيد؛ تا يك زماني بچه با تشويق نماز مي خواند، تا يك سني اشكال ندارد. تا يك سني بچه ها با تشويق كار اضافي انجام مي دهند، مطالعه مي كنند، كتابهاي مفيد مي خوانند  و در كار و درسشان جلو مي روند. تشويق هم مي كنيم. اما تا كي؟ 

          يك زماني كم كم با دوران رشد، نوجواني از راه مي رسد، كه فرد خودش داراي تفكر انتزاعي مي شود. يعني خودش بايد بفهمد كه اين عمل را نه فقط به خاطر تشويق مادرم انجام مي دهم، اين كار را به خاطر اينكه كار خوبي است انجام مي دهم. حالا مي خواهد من را تشويق بكند، يا نكند و اگر بعضي از كارها را انجام نمي دهم، براي اين نيست كه پدر و مـادر و مربيان مرا تنبيه نمي كنند. دو روزي ممكن است آنها كنار من نباشند. اگر نبودند آيا من اين كار را انجام مي دهم؟ يا بخاطر اينكه قبلاً مرا تقبيح كردند انجام نمي دهم؟ ميگويند: اگر براي فرد اين نتيجه حاصل شود كه اين كار قبح ذاتي دارد، اگر چه كسي او را تقبيح بكند يا نكند، او اينكار را انجام نمي دهد. خدا كه مي بيند. اگر كاري هم حسن ذاتي داشت، اين كار را اگر كسي هم تشويق كرد يا نكرد، باز هم من اين كار را انجام مي دهم، چون اين كار حسن ذاتي دارد. پس من عرض مي كنم كه: كم كم تشويقهاي ما منشا دروني داشته باشد. طوري كه اگر فردا يا پس فردا مـادري منزل نبود، دانش آموز خودش كارهايش را انجام دهد. در آن تنهايي و خلوت منزل بداند كه بايد به تنهايي وظايفش را انجام بدهد. پس اين نكته را عرض مي كنم كه نهايتاً تشويقهاي ما دروني شود.

            نكتة ديگر، نقش آگاهي در فرآيند تشويق و تنبيه است: ما چقدر بچه ها را بخاطر اينكه كاري را بر اساس شناخت انجام    مي دهند، تشويقشان مي كنيم؟ و چقدر آنها را بخاطر اينكه درست نمي دانسته اند اين كار چه ماهيتي دارد، ممكن است مورد تنبيه قرار داده باشيم؟!! حالا يا تنبيه جسمي، يا تنبيه رواني. به حضرت علي «ع» اطلاع دادند كه كودكي دزدي كرده است. حضرت فرمودند كه كودك را بياورند. وقتي كودكي را، كه نسبت دزدي به او داده بودند آوردند، مي خواستند كه آن بچه را ادب كنند. حضرت فرمودند كه: اول بچه را ببينم. وقتي كه بچه را آوردند، حضرت چند جمله اي با بچه صحبت كردند. بعد از آن فرمودند: اين بچه معناي دزدي را نمي داند. اين بچه دزد نيست. نا آگاه است. او نمي دانسته كه مثلاً مال ديگران شانيت و حرمتي دارد كه       نمي شود دست زد. فرمودند بچه دزد نيست و ناآگاه است. خوب اگر ناآگاه است، يعني كساني بايد به او بگويند حد و مرز حق الناس چيست. لذا وقتي كه فرزندمان با حق الناس آشنا شد، ديگر موردي براي سوء استفاده از مال ديگران به وجود نمي آيد. چون آگاهي مقدم بر روشهاي تشويق و تنبيه است. بچه اگر دقيقاً بداند سلسله انتظارات ما از او چيست، خودش را با اينها تا حد امكان تنظيم مي كند. اگر بداند سلسله انتظاراتي از او داريم كه كارهايي را انجام ندهد، خوب، اين كمك مي كند كه از اين به بعد رفتار او با يك بخشي از عنصر آگاهي همراه باشد.

         نكتة ديگر، توجه به بحث تشويق و ترغيب است: حضرت امير المؤمنين «ع»، در نهج البلاغه، نامة پنجاه و سوم از جلد پنجم، كه طولاني ترين نامة نهج البلاغه است مي فرمايند: مبادا كه تو جزو حاكماني باشي كه بدكار و نيكوكار نزد آنان يكسان است؟ مي فرمايند كه اگر بدكار و نيكوكار نزد تو يكسان بود، نتيجه اين است كه اولاً انسانهاي درستكار و نيكوكار دلسرد مي شوند. مي بينند فرقي بين آنان و بدكاران نيست، نيكوكاران در كار خير بي رغبت مي شوند، و اين در افراد بدكار جرات ايجاد   مي كند. جرات و جسارت، بدكاري را بيشتر    مـي كند. شما ببينيد: در جامعه، يك كمي كه احساس مي شود قوة قضائيه يا نيروي انتظامي، نسبت به امور كم توجهي مي كنند، چه فجايعي رخ مي دهد. شرارتها از گوشه و كنار جامعه سر بلند مي كند. كسي كه به نيكوكار پاداش ندهد و از بدكار جلوگيري نكند، باعث مي شود كه نيكوكار دست به كار خير نزند. بعد؛ ادامة سخن امير المؤمنين در صفحة هزارم نهج البلاغه اين است: هر كسي را بر اساس آنچه كه برگزيده است پاداش بدهيد. انسان نيكوكار را پاداش خوب بدهيد و انسان بدكار را كيفر برسانيد، تا او ديگر جرات انجام اين كار را نداشته باشد.

           سياست تربيتي مـادر خانواده ايجاب ميكند بچه هايي  كه خوب كار مي كنند و تلاش مي كنند، تشويق شوند. بچه هايي كه تلاش   نمي كنند و زحمت نمي كشند، يك مقداري مورد توبيخ و ملامت قرار بگيرند. اما لزوماً توبيخ در حضور همديگر نباشد بهتر است. ولي از آن طرف آيا فرزند نيكوكار و با پشتكار را جلوي ديگران تشويق مي كنيد؟؟؟

             حضرت مي فرمايد: فرد نيكوكار را وقتي كه در نزد انسان كم كار و بدكار تشويق كرديد، مثل اينكه يك نوع زجري براي آدم كم كار و بدكار است. ظرفيتهاي تنبيه رواني به مراتب جدي تر است تا تشويق. تشويق يك نيروي عمومي است، اما تنبيه رواني در حكم جراحي است. چطور ما بدنمان هر روز نياز به غذا و خواب و استراحت دارد، ولي جراحي هميشه نياز نيست؟ يك جملة ديگر از حضرت علي «ع»، از كلمات قصار جلد ششم حدود عبارت سيصدم، عرض مي كنم. حضرت مي فرمايند كه: كسي چيزي را در درون خود پنهان نمي كند، حرفي را، مطلبي را و حقيقتي را، الا اينكه در جلوه و يا رنگ رخسارش آشكار مي شود، رنگ پريده مي شود. و جلوة دوم، جملات لغزشي زبانش است. اين دو جلوه بيانگر اين است كه چيزي را پنهان ميكند. ما  نمي خواهيم كه خداي ناكرده مچ بچه ها را بگيريم، و از آنها اقرار بگيريم. نه، اين كار را   نمي خواهيم بكنيم. ولي مـادري كه در ارتباط با فرزند عمق رفتار را نگاه ميكند، به ژرفاي رفتار نگاه ميكند، اگر ديد بچه رنگ و رويش عوض شد، اگر ديد جملات پس و پيش مي گويد، مادر مي فهمد كه فرزند چيزي را دارد پنهان ميكند. اينجا بچه ها را بايد كمك كرد. نه اينكه بگوئيم: باز داري به من دروغ مي گوئي!! از او بخواهيم چيزي كه باعث نگراني او شده است را برايمان بگويد. بنابراين مي تواند راه نزديك شدن به عامل مسئله را به ما نشان دهد. به نظر    مي رسد كه در باب ارتباط مـادر و فرزند، اگر متوجه خطايي، اشتباهي و تخلفي از فرزندمان شديم، انضباطي بود، اخلاقي بود يا مسئوليتي بود، اگر مـادر و پدر گرامي بچه را به اقرار كردن و اعتراف كردن واداريد، اين آبروي بچه را مي برد و قبح مسئله از بين مي رود. يا پدر و مـادري مي گويد: اعتراف كن كه اين كار را كرده ام، كاري به تو ندارم. اين اشتباه است.

اعتراف كن كه اين پول را من برداشتم، ديگر كاري به تو ندارم. اگر بچه يك بار به شما بگويد كه من اين كار را كردم، بچه وقتي كه بزرگتر

شد، چشمش در چشم شما بيفتد، خجالت مي كشد و شرمنده مي شود. آن رفتار درست شده است، ولي شرمندگي برايش باقي مانده است. مـادر و پدر آگاه، اعتراف نمي گيرند.      

مي گويند: پسرم يا دخترم، پول تو جيبي شما را اين هفته زياد مي كنم، اگر كم است بگو بيشتر به تو بدهم. ولي اگر پول تو جيبي شما براي خريد بعضي چيزهاست، بيا و به ما بگو. نيــــازي

 ندارد كه نگران باشي. يعني اگر ريشة اين عادتي كه بعضي از بچه ها پول را بر ميدارند، حل شود، ديگر نيازي به باز كردن روي فرزند به خودمان و اعتراف كردن نيست.