سخنراني آقاي دكتر شرفي: مقدمه اي بر روشهاي تربيتي در سيره و سخنان حضرت علي«ع»
جلسة مادران راهنمائي: 1380/7/19
ابتدا، شهادت امام كاظم «ع» را خدمت شما تسليت عرض مي كنم و در آستانة نزديك شدن به بعثت نبي اكرم «ص»، بعثت فرخندةنبوي را پيشاپيش تبريك عرض مي كنم. در شرايطي كه ملّت مسلمان افغانستان زير وحشيانه ترين و بدترين حملات دشمنان قرار گرفته اند، در اين ماه مبارك رجب كه جنگ و قتال در اين ماه حرام است و آنها در اين شرايط بطوري كه از رسانه هاي گروهي شنيده شد از بمبهائي استفاده كردند كه تا عمق شش متر حتي سنگرهاي بتوني را نيز تخريب مي كند؛ از خداوند مي خواهم كه شر دشمنان اسلام، انگليس و اسرائيل و آمريكا را از سر بشريت خصوصاً مسلمانان كوتاه بفرما و همة اين شرّ و گرفتاري را به خودشان برگردان و ملّت ستمديدة افغانستان را از شر اين ظلمات نجات بده.
بحثمان را از يك فرمايش حضرت امام كاظم «ع» كه فردا شب، شبِ شهادت ايشان است، آغاز مي كنم: حضرت در زندان كه تشريف داشتند، به طوري كه نوشته اند 8 سال تا 10 سال و بعضي هم بيشتر از 10 سال نوشته اند، حضرت باب الحوائج به هارون الرّشيد مي نويسند. در اين نامه مي نويسند كه: روزي از محنت و رنج بر من نمي گذرد مگر آنكه روزي، از آسايش تو، سپري مي شود، تا زماني كه همگي به روزي در آئيم كه ديـگر سپـري نمي شود و در آنجا اهل باطل زيان خواهند برد. اين مقدمه اي بر روشهاي تربيتي در سيره و سخنان حضرت علي«ع» مي باشد.
در فرصتي كه به نوشته هاي مـادران نگاه مي كردم، بعضي از برگه ها و پاسخها خيلي پرمحتوا و با مطالعه تنظيم شده و اين نويد بخش آن مطلب است كه خوشبختانه بيشتر مـادران گرامي با فرهنگ سخنان اميرالمؤمنين «ع» آشنا هستند. با توجه به عنوان بحث در فرمايشات حضرت و سخنان گرانقدر ايشان اين موضوع را تفكيك كنيم. يكي از آن سخناني كه مربوط به بينشهاي تربيتي است و به ما بينش تربيتي و بصيرت خاصي مي دهد و طرز تفكر خاصي به ما مي دهد كه با آن نگاه مسائل را ببينيم، اين بينشهاست. بخش دوم كه از فرمايشات حضرت استفاده مي شود و مكمل بخش اول قرار مي گيرد، روشها است. اما رابطة بينش و روش چيست؟ رابطة بينشها و روشها اين است كه روشهاي ما معمولاً بايد مـتكي به بينـش باشد و بينشها مي تواند خواستگاه روشهاي ويژه باشد. يك مثال ميزنم: مثلاً بينش ما اين است كه فرزند ما داراي فطرتي پاك و الهي است، پيامبر فرمودند: هر كودكي در فطرت خدائي خلق مي شود و اين پدر و مـادران هستند كه فرزندان را از مسير فطرت جدا مي كنند، يا يهودي و يا نصراني مي كنند. عرض من اينست كه اگر بينش ما اين بود كه كودك فطرت پاك خدائي دارد، اين منجر مي شود به روشي كه ما در زندگي با تذكرات اخلاقي و معنوي آن، زمينة شكوفاتر و شفافتر و روشنتر و سريعتر مي كنيم، چون اصل آن و ريشة وجود ي نهال فطرت در وجود كودك به وديعه گذاشته شده است، به مدد آن فطرت الهي اگر شما يك تذكّري در باب درستي مثلاً خداوند، ولايت اهل بيت و درستي وجود امام زمان را در زندگي او متذكّر باشيد چون اصل فطرتش بر اين مبناست زود مي پذيرد. مثلاً بينش يك پدر و مـادري اين است كه فرزند امانت خداست در دست ما، مال ما نيست (بلكه) امانتي است الهي (و) خداوند براي مدتي از عمر اين امانت را به ما سپرده، ببيند ما چه مي كنيم و او چه مي كند، همة ما امتحان پس مي دهيم. اگر بينش ما اين بود كه كودك ما امانت خداست، روش برخورد ما اين خواهد بود كه بر اساس آن بينشي كه خيلي مراعات امانت الهي را بكنيم، مراقب هستيم كه خداي ناكرده اخلاقش، معصوميتش، ايمانش و دينش در معرض اين تندبادهائي كه مي وزد قرار نگيرد و حفظ شود و خودش را حفظ كند. بي جهت نبود كه نقل مي كنند حضرت آيت ا… العظمي مرعشي نجفي «ره» ، مرجع تقليد، وقتي كه از خانه بيرون مي رفتند خدا را به چهارده مـعصوم قسم مي دادند كه: خدايا، اكنون از منزل بيرون مي روم، آن هم زماني كه اينقدر فتنه ها بود آنهم در قم، دارالمؤمنين، محيط امن مذهبي، خدا را به چهارده معصوم قسم مي داد كه خدايا اكنون كه از منزل خارج مي شوم عنايتي كن كه وقتي كه به منزل بر مي گردم دين و ايمانم سالم مانده باشد. پس بنابراين اگر ما بينشهايمان را ابتدا مبني بر اينكه فرمايش اميرالمؤمنين در زمينة بينش تربيتي چيست، پايه قرار بدهيم، از بركت اين بينشها روشهائي بر مي خيزد كه راهمان را در مسير تربيتي فرزند روشن مي كند (و) نور افكني است در مسيري كه قدم مي گذاريم. يكي از بينشهائي كه وجود مقدس اميرالمؤمنين، در نهج البلاغه در نامة سي و يكم، به ما مي دهد اين جملة كوتاه است كه از فرمايشات ايشان انتخاب كرده ام؛ وجدتك بعضي بل وجدتك كلّي، مي فرمايد: فرزندم من تو را پارة تن خودم يافتم بلكه همة وجود خودم يافتم. يعني چه؟ اين بينش است، اگر ما مي گوئيم فرزند پارة تن پدر و مـادر است حرف درستي زده ايم، چون امير المؤمنين فرمود، ولي بالاتر از اين حرف، حرف ديگري است كه فرزند همة وجود است، چرا؟ بعد حضرت جمله را در نامه ادامه مي دهد، مي فرمايد: اگر مرگ تو را دريابد گوئي مرا دريافته است و هر چه به تو برسد گوئي به من رسيده است. ولي بين حوزة منافع و آسيبهائي كه به فرزند وارد مي شود و منافع و مضاري كه به پدر و مـادر وارد مي شود فرقي نيست. هر چه به فرزند اصابت كند به پدر و مـادر اصابت مي كند، حالا سعادت باشد يا خداي ناكرده شقاوت باشد، فرزند اگر همة وجود پدر و مـادر شد چقدر بايد برايش وقت بگذاريم؟ اينطور نباشد مانند بعضي از والدين، كه يك مدرسة اسم و رسم دار درجة يك و اسلامي و پر طرفدار و خيلي علاقه مند پيدا كرديم و فرزندمان را در آنجا ثبت نام كرديم احساس كنيم كه مسئوليت ما تمام شده است، نه، تازه مسئوليت شروع شده است ، چون وقتي كه فرزند به مدرسة خوبي مي رود، به همان اندازه انتظارش از خانواده بالا مي رود. در خانواده هم، همسنگ با مدرسه، يك افقها و ديدهائي را مي بيند و همة وجود فرزند در واقع مثل اينكه همة وجود ماست، برايش چقدر وقت مي گذاريم؟ وقت كار فكري، وقـت كار معـنوي، وقت گفتگو، وقت صحبت كردن و مشورت كردن، پاي درد دلش نشستن، البته اگر وقت پدر و مـادر صرف تجهيز امكانات مادّي زندگي مي شود شكي نيست، ولي آيا در اين تجهيز ما تعادلي در نظر گرفته ايم كه براي ارتباط روحي و فكريمان هم جائي باقي بماند؟ اين يك بينشي است كه اميرالمؤمنين به پدر و مـادر مي دهد، اگر فرزند تمام وجود شماست براي همة وجودتان چه كرده ايد؟ چون در واقع نتيجة طبيعيش اين است كه اگر فرزند صاحب اسم و رسم معنوي شد و به جائي رسيد آثار و بركاتش براي پدر و مـادر است، اگر خداي ناكرده خودش را از بين برد و نابود كرد گرفتاريش براي پدر و مـادر هم هست. برادر بزرگتر حضرت علامة طباطبائي، آيت ا… سيد محمد حسن الهي طباطبائي يك شب در خواب مي بيند كه پدر به ايشان مي گفت: چقدر خوب مي شد آقا سيد محمد حسين نيمي از ثواب تفسير الميزان را كه مي نويسد، هديه به روح من مي كرد. آقاي سيد محمد الهي نمي داند كه علامه طباطبائي مشغول نوشتن تفسير الميزان هستند. در خواب ديدند، بيدار شدند، با علامة طباطبائي تماس مي گيرند، ايشان مي فرمايند: من كه كار را شروع كردم كسي نمي دانست، حالا پدر انتظار دارد كه نصف ثواب تفسير الميزان را به ايشان هديه كنم، پس نصف ثواب تفسير الميزان مربوط به روح مـادر و نصف آن مربوط به روح پدرم است كه هديه مي كنم،اين فرزند صالح است. تا دنيا، دنياست، و اسلام بر انديشة بشريت مي درخشد و روز به روزپر فروغ تر مي شود، تفسير الميزان هم هست. اين فرزند شايسته است، زيرا هر چه به فرزند رسيد، در واقع به پدر و مـادر هم مي رسد. حالا اگر خداي ناكرده فرزند مشكل داشت، گرفتاريهايش هم به پدر و مـادر مي رسد. در خصوص بينشهاي نهج البلاغه و سخنان حضرت علي«ع» ، كلمة قصار 399 در جلد ششم را نقل مي كنم:
حضرت در آنجا سه حق را براي فرزند بيان مي كند؛
يعني اگر ما نام زيبائي را براي فرزند انتخاب كرديم، از نظر روانشناسي شخصيت معلوم شده است كه بين اسم نيكو و شخصيت نيكو رابطه اي وجود دارد. اگر فرد اسم با معنائي داشت، با فرهنگش هم خواني داشت، با ارزشهاي جامعه تناسب داشت، چون هر كسي اسم كوچك خودش را دوست
دارد، دائماً به معنا و مفهومش مي انديشد، و كسي كه دائماً در تفكرش به چيزي فكر كند كه زيباست مثل نام زيبائي كه دارد، در جهت تحقق همان مفهوم هم حركت مي كند. لذا مي گويند فرد مسلمان اسمش مظهر نامش است، راه و رسمش با اسمش مي خواند، همان رسمي را انتخاب كرده كه اسمش گوياي آن بوده، يعني اسم با رسم يك هم خواني خاصي دارد. بنابراين قدر اسامي زيباي اهل بيت «س» را كه براي فرزندانمان انتخاب مي كنيم بدانيم، و متاسفم كه در اين سال تحصيلي در دانشگاه، ليست حضور و غياب دانشكده را كه به من دادند به بعضي از اسامي كه رسيدم باور كنيد نفهميدم كه اين، اسم دختر است يا پسر است، آنقدر اسم از دين و فرهنگ پرت است و فرسنگها با مسائلي كه عرض مي كنم فاصله دارد. خوب ما هم آنقدر بي خبر نيستيم، ولي اين اسم را نفهميدم كه به چه معنائي است و خودش هم نمي دانست. امام صادق«ع» حديثي دارند كه من خودم جداً تحت تاثير اين حديث قرار گرفته ام. امام صادق «ع» دوستي دارند كه مدتي خدمت امام نيامده بود، امام صادق «ع» از اين دوست خود مي پرسند كه: چه شده است كه مدتي شما را نديده ام و كمتر شما را مي بينم؟ عرض كرد يابن رسول ا… خداوند اخيراً به من فرزندي داده و من به جهت اين فرزند، مدتي به اين فرزند و مـادرش خدمت مي كردم تا اينها مشكلاتشان كمتر شود. حضرت فرمودند: تولد اين فرزند مبارك باشد، نام او را چه گذاشته ايد؟ گفت: محمد. تا گفت نام او را محمد گذاشتم، امام صادق «ع» سه بار فرمودند: محمد، محمد، محمد. اينقدر امام صادق «ع» خم شدند كه پيشاني مباركشان نزديك زمين شد. فرمودند: من و پدر و مـادرم و همة عالـميان فداي محمد رسول ا… «ص»؛ فرمودند: در روي زمين خانه اي نيست كه در آن خانه كسي با نام محمد باشد، الا كه آن زمين و خانه هر روز و شب ذكر خدا ميگويد، يك نام زيبا انتخاب كرديم و اسم فرزندمان را گذاشتيم، زمين و آن خانه ذكر خدا مي گويند.
2- حضرت اميرالمؤمنين «ع» فرموده اند: وظيفة دوم ما و حق دوم فرزند تربيت شايسته است. تربيت شايسته يكي از اركانش اين است كه خانواده، خانوادة شايسته اي باشد، يك گل زيبا در زمين، باغچه و باغ مستعد پرورش پيدا مي كند. اگر خاك و زمين مناسب نباشد و پر از نمك و مواد نامناسب باشد، گل مي سوزد و از بين مي رود. خانوادة شايسته و متعادل، تشكيل شده است از پدر و مـادري كه مصمم هستند زندگي را خوب اداره كنند، تربيت شايسته خودش يك مقدماتي دارد، يكي از عبارات اميرالمؤمنين در مورد تربيت شايسته اين است: فرزندم، من به تربيت تو زماني همت كردم كه هنوز قلب تو سخت نشده بود، و اشتغالات زندگي تو را درگير نكرده بود. دو چيز مانع تربيت است، يكي اشتغالات زندگي، دوم قلب از آن ظرافت و تازگي و شفافيت به سمت سخت شدن مي رود. ميبينيد بعضي از افراد چقدر چشمشان خشك است، مصيبت حضرت علي «ع» را ميخوانند نگاه ميكند، اما يك نفر ديگر وقتي نام حضرت علي «ع» و فاطمة زهرا «س» را مي آورند گريه نمي كند، بلكه مثل سيل آب اشك ميريزد. چشم خشك مال دل سخت است. اگر كار شايسته اي براي تربيت فرزند مي خواهيم انجام بدهيم، قبل از اينكه فرزند را جواب رد بدهند، الان وقت آن است. يعني زمان دوران دبستان و اوائل دوران راهنمائي، زمان تربيت شايسته است و بعداً ما به دست اندازهاي مختلف برخواهيم خورد. اما نكتة سوم: حقي كه فرزند به گردن ما دارد تعليم قرآن است، اگر فرزند ما با قرآن آشنا شد، نه با ظاهر قرآن، كه با باطن قرآن، با معاني و مفاهيم قرآن، اين قرآن براي فرزند ما كتاب زندگي خواهد شد. من مدتي پيش آقائي را ملاقات كردم كه مي گفت: مدتها در غرب زندگي كرده ام، سالهائي زياد، خلاصه بعد از مدتها افسردگي و دارو خوردن، كارم به مصرف روزانه بيش از 10 عدد قرص ضد افسردگي رسيد، تا اينكه بعد از سالها دور از قرآن بودن، دوباره ارتباطم را با قرآن بيشتر كردم و ديدم كه روحيه ام فرق كرده است. هر چه با قرآن بيشتر مانوس مي شدم، خيلي بهتر مي شدم و به معجزه و مدد قرآن داروها را قطع كردم و ديگر از دارو استـــــفاده نمي كــــــــنــم.
با قرآن زنده هستم، قرآن مي خوانم، كار ميكنم، مي گفت كه تقريباً روزي 16 ساعت كار مفيد انجام مي دهم، بگذاريم حداقل بچه ها كه صبح مي خواهند به مدرسه بروند، سه آية اول سورة انعام را بخوانند كه بزرگان خيلي سفارش كرده اند. حضرت رسول اكرم «ص» يك آية ديگر را هم فرمودند كه اگر همة مسلمانان اين آيه را نصب العين خود قرار بدهند، و براي رفع مشكلاتشان نيز آن را قرار بدهند، كفايت مي كند. و آن آية سوم سورة مباركة طلاق مي باشد: وَ مَنْ يَتَّقِ اللّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا. يك روش امير المؤمنين، مجازات به روش خطاست، ايشان فرمودند كه: نوجواني را به دليل گناهي كه مرتكب شده است مجازات كنيد، نه خطائي كه مرتكب شده، زيرا هر گناهي خطاست ولي هر خطائي گناه نيست. حضرت علاوه بر گفتگو با فرزندان خود، يك روش ديگري را نيز اعمال مي كردند و آن پيام مكتوب است. حضرت در نامة سي و يكم براي امام حسن مجتبي «ع» مطالب زيادي را بيان فرمودند، پس مي شود از پيام مكتوب هم در كنار پيام شفاهي استفاده كرد. آيا تا حالا شده كه پنج نكتة جالب بنويسيم و به عنوان يك پيام مكتوب، فرزندمان آنرا پيش خودش نگه دارد؟ اوايل آتش بس بين ايران و عراق بود، در يك سفر به يكي از شهرهاي جنگ زده رفتم، شهر آبادان. فرماندار آبادان يك فرد فعال،و خيلي با تعهد و انسان شريف و با ارزشي بود. بعد هم معاون استاندار شد. پسري داشت، اين پسر خيلي علاقه داشت بداند كه ديگران كه موفق شدند چه كار كردند كه به اين موفقيتهاي بزرگ دست يافتند؟ پدرشان به بنده گفـتند: شما سه جمله براي ايشان بنويسيد كه به عنوان يادگاري داشته باشد و او را كمك كند. من سه جمله را در يك برگه نوشتم و به ايشان دادم، ايشان گرفت و تشكر كرد. چند سال بعد فرماندار آبادان، استاندار سيستان و بلوچستان شدند و از ما دعوت كردند. دوباره به زاهدان رفتيم، گفتند كه: راستي پسرم محمد كار جالبي انجام داده است، گفتم چطور؟ گفت: الان خودشان مي آيند و مي گويند كه چه كار كرده اند. ديدم كه اين نوجوان پاك، اين سه جمله را به صورت كارت در آورده و پرس كرده بود و هميشه همراهش نگه داشته بود، كه من خودم بعد از چند سال تعجب كردم، مي گفت: من اين جمله را به اين صورت در آوردم و هميشه همراه خودم نگه داشتم كه هر وقت دچار كندي اراده شدم، از اين نوشته استفاده كنم.يك وقتي اين نوشته ها اثرشان خيلي زياد است، ولي كلمات شفاهي ممكن است دچار فراموشي شود ( به دست فراموشي سپرده شود ). اين سه جمله از شهيد رجائي، زماني كه دبيرستان درس مي خوانديم، قبل از انقلاب، سال1351، به ما رسيد، ايشان هم آنموقع دبير هندسة ما بودند.